نوشته شده در تاريخ دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, توسط Paris |

جدیدا به موسیقی کانتری علاقه مند شدم

گفتم این اهنگو بهتون معرفی کن

ارامش بخشه

تصور کنین:

تو یه غروب اولای پاییز که برگا ریخته و زمینو قرمز و نارنجی کرده

تو مثلا نشویل تنسی

تو یه خونه ی خوبی سبک ویکتوریایی

تو تراس خونه که توش صندلی اینا می زارن

یه پتو دورتون پیچیدین و همون جور که به صدای طبیعت گوش می دین باد صورتتونو نوازش می ده اینو گوش می کنین

یا اصلا ویسپر می کنین و اروم می خونینش!

وایی

تصورش هم برام عااااالی تر از عاااالیه

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

West,on a plane bound west

I see her stretching out below

Land,blessed mother land

the place that I was born

Scars,yeah she's got her scars

sometimes it starts to worry me

Cause lose,I don't wanna lose

sight of who we are

From the mountains high

to the wave crashed coast

there's a way to find

better days I know

it's been a long hard ride

got a ways to go

but this is still the plave

that we all call home

Free,nothing feels like free

though it sometimes means we don't get alonge

cause same,ne we're not the same

but that's what makes us strong

From the mountains high

to the wave crashed coast

there's a way to find

better days I know

it's been a long hard ride

got a ways to go

but this is still the place

that we all call home

Brave,gotta call it brave

to chase that dream across the sea

Names,and they signed their names

for something they belived

Red.how the blood ran red

and we laid our dead in sacred ground

Just think,wonder what they think

if they could see us now

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, توسط Paris |

تقریبا حالم بهتره

امروز مدرسه نرفتم

2 تا امتحانم داشتم

نمی دونم فردا چه بالایی سرم میاد

چون هم امتحان دارم

هم دهقان می خواد کلمو بکنه

فیزیک پایه صفرِ صفر ام

اصلا منفی ام

...................................

اینو ول کن اصلا

....................................................

دیروز با یه شک بزرگ بیدار شدم

وقتی که تو تخت داشتم توییتر چک می کردم

دیدم یه سری یه چیزایی دربارهی گیجی و خماری و

البته ویتنی هیوستون نوشتن

مثلا کیم کارداشیان و پائولا عبدل

یه لحظه یخ کردم

گریم بند نمی یومد کل روز

از دست دادن اونو به همه تسلیت می گم

.......................................................................................................

حدود 30ساعت نخوابیدم...

کل شب رو بفتا دیدم و گرمی

بفتا که مزخرف به تمام معنا بود

ولی گرمی عااااااااااااااااااااالی بود

کل شب گرمی دیدم و لایو توییت خوندم و توییت کردم

..............................................................................................................................

از هایلایت های مراسم می تونم به:ریبا مک انتایر(مورد علاقه ی مامی) بگم که خیلی ناز بود و کلی کلرکسون رو معرفی کرد

بعدش خود کلی که من از بعد آهنگ Because of you عاااشقشمممم

بعدش دوئت قشنگ کری اندروود

اجرای آلیشیا کیز در اول مراسم

و البته عادل (درست نوشتم؟؟)

که روی همه رو کم کرد

عزییییییییزمممم!

عاااااالی بود

و بعدشم جنی هادسون که حتی ظاهرشم شبیه ویتنی هیوستون کرده بود

عالی و پر احساس

و البته پر از اشک

بهترین اجرایی بود که تو عمرم دیده بودم

پر از احترام

به هر حال همه میریم!

مگه نه؟

پس چه بهتر که قبل از زفتن کسی به فکرش باشیم....

مثلا مایکل جکسون و ویتنی رو

تا قبل از مرگشون قدیمی/آلامد!!!/و.... می دونستن

ولی حالا بت های افسانه ای و شاه و ملکه و .....

شدن

کاش در زمان زندگیشون این احترام و عشقو نثارشون می کردیم

....................................................................................................................................

دیگه بریم سراغ پی نوشت هاممممم....

________________________________________________________________

____________________________________________________

__________________________________________________________________

پ.ن:من از باستی متنفرم

پ.ن2:من از رجبی هم متنفرم

پ.ن3:من از دهقان و طلوعی و اون خانوم شاد بی عرضه هم متنفرم

پ.ن4:حالا که یادم اود:من از معراجی هم متنفرم....حتی بیشتر از اون چیزی که اون از من متنفره

پ.ن:من این امتحانا رو چی کار کنم

کی این 5 ماه تموم می شه

من چرا درس نمی خونم

چرا

چرا

چرا

.

.

.

.

.

.

.

 

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, توسط Paris |

اصلا خودمم که پستامو می خونم خوابم می گیره

چه برسه به بقیه

حوصلم سر رفته

حال عتایقی که فردا باید ببینم رو هم ندارم

اه اه اه

یکی کمک کنه...

پوووووف

پ.ن:پرنسس داغووون می شود

پ.ن2: عروسک جون یادم رفت تو کامنتم برای وبت بگم...من ریاضی فیزیکی ام!!!!(همون معادل بد بخت بی چارست!!)

نوشته شده در تاريخ جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, توسط Paris |

طبق معمول حالم حسابی گرفتست

از درس که به کلی نا امید شدم

از زندگی هم تا حدودی آره!

ولی دیشب بدک نبود

رفتیم خونه ی داییم اینا

تولد بود!

(با 10 روز تاخیر!)

امروزم احتمالا برانچ (brunch) داریم

خونه ی همون دایی اینا

...

دیگه همین

فردا هم که تعطیل و

به به

این هفته هم ولنتاینه

فکر کنم باید به خودم کادو بدم

وگر نه افسرده می شم!

فردا تمساح می ره مسافرت

یه 4-5 روز طعم شیرین تک فرزندی رو بعد 16 سال می چشم!

آی این مامی اند ددی رو بتیغم!

به عناوین مختلف!

الان دیگه باید برم یه ذره فیزیک پایه بخونم

جدی هیچی ازش بارم نیست!

دو نخطه!دی!

فعلا بای بای!

 

----------------------------------------------------------------------------------

پ.ن:این آهنگ جدید مدونا با نیکی میناج رو دیدین یا شنیدین؟

کلیپش عاااالیه

آهنگشم بدک نیست!

 

پ.ن2:اهنگ و کلین گیرل پنیک دورن دورن هم عاااالیه

 

پ.ن3:جدیدا صبا که بلند می شم انگار هنگ اوور کردم

نمی دونم چرا

دو نخطه!دی!

نوشته شده در تاريخ شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, توسط Paris |

خیلی حالم بده

منظورم حال روحیمه

یعنی این قدر بد

که الان از 4 شنبه صبح تاحالا هیچ کاری نکردم رسما

منظورم اینه که مثلا حتی جلوی آینه هم نرفتم

و

می دونم قیافم مثل غار نشین ها شده!

این قدر حال ندارم

که حتی حال اسمایلی زدن متنم رو هم ندارم

از 4 شنبه تا حالا همش خواب بودم

جالب تر این که خونواده چه قدر درکم می کنن

ددی رسما گفت که این کارای من به خاطر اینه که کم اووردم(دلم می خواست بپرم خفش کنم)

مامی هم گفت که چیزی نیست که!فقط 5 ماه دیگست...خوب بخون بره!

(فکر کرده آسونه!)

تمساح هم شروع کرده خود شیرینی

که پدر بیا با من هندسه بخون-شیمی بخون

زهر مار بخون!

دیروزمو خوب شروع کردم

ولی گند خورد بهش

صبح 7:30 بلند شدم(بدون ساعت!)

و نه شروع کردم درس خوندن

فیزیک پایه

الکتریسیته جاری

ولی بعد تقریبا 45 دقیقه

که از اتاق اومدم بیرون برای استراحت ددی این قدر غر زد که دیگه تا شب درس نخوندم

امروزم مدرسه رنفتم

نمی دونم چرا

برام هم مهم نیست

دهقانو که دهنشو می بندم

معراجی ها هر چه قدر می خواد زرزر کنه

زر زده دیگه

می خواند چی کار کنن

منم فوق فوقش قبول نشدم

یه سال دیگه می خونم

این بار با ارامش نمی زارم کسی مزاحمم شه

بعدم می خواد چی بشه اصن؟

ببینم برای گل پسرشون(تمساح) چی کار می کنن

اون وقت من اذیت می کنم که شرایطمون مساوی شه

فکر کردی چی؟

فعلا همین

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:, توسط Paris |

خیلی خیلی خستمههه

اعصاب هم ندارم

دهقان هم خیلی گاوه

طلوعی هم بی شعوره

ممنونم

همین

نوشته شده در تاريخ شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, توسط Paris |

دیشب ما با اراذل رفتیم سینما

جدایی نادر از سیمین

داستان داشتیم هااا!

از وسط فیلم دماغ محترم بنده

شروع کرد به مسخره بازی و خون ریزی از نوع آبشاریش

(بینی من شکسته و کلی داره اذیتمی کنه و به خاطر کنکور نمی تونم عملش کنم!!)

فیلم بدی نبود

بهتر بگم عاااالی بود

خیلی حرصم سر خر مذهب بودن و تخطی کردن کارگر خونه از وظایفش در اومد

آدم......

زنگ زده مرجع تقلید که بپرسه من وظیفمو انجام بدم یا نه!؟؟

بدم که کلی دروغ گو بود!!!

در عوض

عاشق سیمین شدم

خیلی شبیه یه نفریه که خیلی دوسش دارم!

هم از نظر تیپ و قیافه

(به من ثابت شد که همه ی بازیگرای زن مثل هم دماغ دراز!نیستن و بازیگر زن جذاب و شیرین هم داریم!!)

و هم طر فکر و خیلی چیزا

بازیش عااالی و طبیعی بود

بازی نادر هم عااالی بود

ققط مشکل من با ترمه بود

یه 18 سالی سن داشت نه؟؟!!

بعدم تو جامعه ی امروز ما

و تو طبقه ی قشر متوسط

یه 11 ساله

یا اصلا

یه 12 ساله معرفی کنین

که این جوری

+++

باشه!

موهای فرق وسطی!!

چه شود!

آخرای فیلم یاد گرفت که چه جوری طبیعی گریه کنه!

ولی جدای اینا از فکر سیمین بیرون نمی یام!!

خیلی برام جذابیت داره

جذابیت یه مادر ایرانی رو

با دل سوزی برای دخترش

و جذابیت یه زن ایرانی رو

با جنگیدنش برای صلح برای آرامش و برای زندگی ای بهتر!

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن:از صبح سر درد وحشتناکی دارم

پ.ن2:دلم برای اون یاروووو دختره!که جیگره تنگیده

پ.ن3:جلبک دوباره برگشته....من فکر کردم دیگه شعور داره...

پ.ن4:پرنسس پاریس تنها تر و خسته تر از همیشه!

 ____________________________________________________________________________

ویرایش اول:یه چیز دیگه هم برام جالب بود این بود که مگه سیمین رو تو محل کار (تدریس احتمالا یه زبانی چیزی؟؟!!)نشون نمی ده؟؟پس سیمین چه جوری از پدر نادر هم مراقبت می کرده؟ساعت 7و 40 دقیقه ی عصر

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, توسط Paris |

امروز و کلا این چند روز اصلا حالم خوب نیست

اصلا دلیل ساختن این وبلاگم همینه

از روی بی کاری و حوصله سررفته گی

و این که

اون وب قبلیم بین بچه های فامیل لو رفت

مثلا پارسا فهمید که تمساح کیه!!!!

البته غزل بهش لو داد

که اینم از این که دیگه ادرسمو به غزل ندم

حالا سهراب یه چیزی چون دهن لق نیست

ولی بقیه خاله زنک اند!

ادرس وب یکی از بچه های مدرسه رو گرفتم که از نظر من

از بقیه خیییلییییییی آدم تره

ینی کلا آدمه!!

(بقیه نیستن اکثرا!)

هی می خوام درس بخونم

اما نمی شه

اون یارو!! مزاحمه

اون یکی هم مزاحمه!

الانم ددی غرغر می کنه

اه

فعلا تموم کنم!!

پ.ن:این فقط اولین پست بی معنی و بی سر و ته منه از این به بعد از اینا زیاد داریم!

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 4 بهمن 1385برچسب:, توسط Paris |

 

She was driving last Friday on her way to Cincinnati
جمعه ی پیش اون داشت به سمت سنسینتی رانندگی میکرد
On a snow white Christmas Eve
در یک جاده ی برفی در شب کریسمس
Going home to see her Mama and her Daddy with the baby in the backseat
میرفت خونه تا پدر و مادرش رو ببینه با یک بچه عقب ماشینش
Fifty miles to go and she was running low on faith and gasoline
پنجاه مایل رفته بود که هم ایمانش و هم بنزینش کم شد
It'd been a long hard year
اون سال سختی رو گذرونده بود
She had a lot on her mind and she didn't pay attention
خیلی چیزها توی سرش بود و به چیزی توجه نمیکرد
she was going way too fast
با سرعت زیاد میرفت
Before she knew it she was spinning on a thin black sheet of glass
قبل از اینکه بفهمه روی یک ورقه ی سیاه شیشه ای در حال چرخیدن بود
She saw both their lives flash before her eyes
ناگهان زندگی هردوشون جلوی چشماش ظاهر شد
She didn't even have time to cry
دیگه وقت گریه کردن هم نداشت
She was so scared
خیلی ترسیده بود
She threw her hands up in the air
دستهاش رو برد توی آسمان

Jesus take the wheel
خدایا فرمون رو
Take it from my hands
از دستم بگیر
Cause I can't do this on my own
چون من دیه نمیتونم انجامش بدم
I'm letting go
دارم رهاش میکنم
So give me one more chance
بهم یه شانس دیگه بده
To save me from this road I'm on
منو از این جاده نجات بده
Jesus take the wheel
خدایا فرمون رو بگیر

It was still getting colder when she made it to the shoulder
همین جور داشت سرد تر می شد تا این که
And the car came to a stop
و ماشین دیگه ایستاد
She cried when she saw that baby in the backseat sleeping like a rock
وقتی دید که بچه اش هنوز خوابه و هیچی نفهمیده گریه اش افتاد
And for the first time in a long time
و برای اولین بار در زمانی طولانی
She bowed her head to pray
سرش رو برای دعا کردن خم کرد
She said I'm sorry for the way
و گفت متاسفم برای کارهایی که کردم
I've been living my life
توی زندگیم
I know I've got to change
میدونم که باید از همین
So from now on tonight
امشب تغییرش بدم

Jesus take the wheel
خدایا فرمون رو
Take it from my hands
از دستم بگیر
Cause I can't do this on my own
چون من دیگه نمیتونم انجامش بدم
I'm letting go
دارم رهاش میکنم
So give me one more chance
بهم یه شانس دیگه بده
To save me from this road I'm on
منو از این جاده نجات بده
Jesus take the wheel
خدایا فرمون رو بگیر

I'm letting go
دارم رهاش میکنم
So give me one more chance
بهم یه شانس دیگه بده
To save me from this road I'm on
منو از این جاده نجات بده
From this road I'm on
از این جاده
Jesus take the wheel
خدایا فرمون رو بگیر
Oh take it take it from me
بگیرش از دستم

Crrie Underwood

Jesus take the wheel

صفحه قبل 1 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به پرنسس پاریس و کاخ صورتی مي باشد.